گفتيم يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج يک جلسه پرسش و پاسخي بين خدا و پيامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پيامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضي بودن به رضاي خداست پاسخ داده و در تکميل جواب به عوامل کسب محبوبيت اشاره فرمود. بعد توضيح داده: محبت خدا ذاتي است و تحت تآثير اعمال مردم قرار نمي گيرد. خداوند فرمود: محبوبين درگاه الهي ويژه گي هايي دارند يک: همه چيز را با چشم خدايي مي بينند. دو: به در هيچ کس نمي روند. سه: لقمه حرام نمي خورند. ادامه بحث:


نَعِيمُهُمْ فِي الدُّنْيا ذِکرِي وَ مَحَبَّتِي وَ رِضَائِي عَنْهُمْ يا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تََ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِي الدُّنْيا وَ ارْغَبْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ إِلَهِي کيفَ أَزْهَدُ فِي الدُّنْيا فَقَالَ خُذْ مِنَ الدُّنْيا حَفْناً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَي ذِکرِي. در دنيا به ذکر و محبت من غرق در نعمت‌اند و نهايت رضايت را از ايشان دارم. ‌اي احمد! اگر دوست مي داري که با ورعترين مردم باشي، نسبت به دنيا زهد پيشه کن و به آخرت تمايل داشته باش. پرسيد: خدايا چگونه زاهدترين باشم؟ فرمود: در دنيا اندکي از خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها و پوشيدني‌ها برگير و براي روز بعد ذخيره مکن و بر ذکر من مداومت نما.


در تأويل آيه: « فَلْيَنْظُرِ الإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ؛ پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد.»(سوره عبس، آيه24) گفتيم که قرآن لايه لايه است. رسول گرامي اسلام فرمود: «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلى‌ سَبعَةِ أبطُنٍ» و ورد «سَبعينَ» و «سَبعَ مِائَةٍ» و «سَبعينَ ألفٍ» و غَيرُ ذلك؛ قرآن ظاهر و باطنى دارد، و باطن آن هم باطنى دارد، تا هفت باطن». و البته «هفتاد باطن» و «هفتصد باطن» و «هفتاد هزار باطن» و جز اينها [نيز] روايت شده است.(جامع الأسرار ومنبع الأنوار: ص 530)


يکي از لايه باطني اين آيه اين است: انسان همچنانکه در انتخاب غذاي جسم دقت مي کند در انتخاب غذاي روح نيز بايد دقت کند. هر کتابي خواندني نيست و هر سايتي رفتني نيست و پاي هر منبري نبايد نشست.


مي دانيم انسان ترکيبي از جسم و روح است. متأسفانه، بعضي روح را گرفته اند و جسم را رها کرده اند: کتاب انسان روح است نه جسد، تأليف: رئوف عبيد. بعضي هم جسم را انتخاب کرده اند و کاري با روح ندارند؛ انواع کتابهاي لاغري چاپ شده است و باشگاه بدنسازي ساخته شده . در حالي که روح و جسم لازم و موم و مکمل هم هستند. مانند عروس و مادر شوهر نيستند که همديگر را تحمل نکنند مانند زن و شوهرند که بايد به پاي هم پير شوند. جسم يک نوع غذا مي‌خواهد و روح هم به غذاي ديگري نيازمند است، اگر غذاي روح و بدن تأمين شود، انسان در مسير معنويت قرار گرفته است، اما بسياري افراد هنوز به اين موضوع پي نبردند. غذاي روح بعضي علم و بعضي موسيقي و . و بعضي ذکر است. غذا و نعمت روح محبوبين ذکر و ياد خداست.


مي دانيم که ذکر مراتبي دارد:


الف ـ ذکر زباني؛ گفتن حمد و ثناي الهي با زبان، گرچه از تمام مراتب ذکر، نازل‌تر است ولي در عين حال مفيد فايده است. مانند گفتن لا اله الا الله و يا حاضر و يا ناظر .تسبيحات حضرت زهرا،‌ تسبيحات اربعه، که هر کدام ثواب خاصي دارد و اثر خاصي. بايد مواظب بود که لقلقه زبان نشود.


ب ـ ذکر قلبي؛ توجه قلبي به خدا که در رفتار و گفتار خود را نشان مي دهد. ذکر ياد خداست. منظور از : خوشا آنانکه دائم در نمازند اين نيست که روزي هزار رکعت نماز مي خوانند منظور اين است که هميشه به ياد خد هستند خانه، کوچه ، بازار و اداره و. به بيان ديگر، در همه جا خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود مي دانند.


ورع يا پرهيزکاري و پارسايي، حالتي در وجود انسان است که به نگه‌داري کامل نفس و ترس از لغزش منجر مي‌شود. ورع مقامي بالاتر از مقام تقوا است؛ چراکه در اين حالت انسان از شبهات و حتي کارهاي حلالي که ممکن است به گناه منجر شود، اجتناب مي‌کند.


اگر چه ورع و تقوا در ظاهر به يک ‌معناست؛ اما با توجه به مراتب و درجات آن مي توان گفت: تقوا که اجتناب از محرمات و انجام واجبات است مرتبه اول ورع مي باشد.


اگر مي خواهيم با ورع باشيم بايد از خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها و پوشيدني‌ها به حداقل قناعت کنيم و براي روز بعد ذخيره نکنيم


سؤالي که مطرح مي شود اين است که وقتي درآمد بيشتر از هزينه شد بقيه را چه کنيم؟ جواب اين است که انفاق کنيم. اگر يک مسلمان حقوق شرعي خود ـ اعم از خمس و زکات و مال امام و صدقه و انفاق ـ را بپردازد اضافه نمي ماند. فقيري هم در جامعه اسلامي پيدا نمي شود علت اينکه در جامعه يک عده گرسنه اند اين است که من و امثال من زياد مي خوريم. در حقيقت حق آنها مي خوريم.


زهد به معني نداشتن و نخوردن نيست بلکه داشتن و نخوردن است به بيان بهتر، به معناي بي‌رغبتي به دنياست. زهد حالتي نفساني است که موجب توجه به آخرت، بريدن از غير خدا و روي‌آوري به خدا مي‌شود. زهد با رهبانيت به معناي جدا شدن از مردم و نعمت‌هاي خدا تفاوت دارد. اين که من مالک ماشين باشم هيچ اشکالي ندارد اشکال در اين است ماشين مالک من بشود. فکر و ذکرم ماشين باشد اگر يک خش به ماشين افتاد سکته بکنم.


نمونه زهد کامل حضرت علي است؛ آن حضرت مي توانستند به عنوان خليفه مسلمين بهترين ها را بخورند و بهترين ها را بپوشند ولي نمي خوردند و نمي پوشيدند. در نامه اي به عثمان بن حنيف به آن اشاره فرموده اند: « أَلا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يقْتَدِي بِهِ وَ يسْتَضِي‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيهِ؛ معلومت باد كه هر مأمومي را امامي است كه به او اقتدامي‌كند، و از نور علمش بهره مي‌گيرد. آگاه باش امام شما از تمام دنيايش به دو جامه كهنه و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده است.»


در ادامه مي نويسند: «‌ لَوْ شِئْتُ لاهْتَدَيتُ الطَّرِيقَ إِلَي مُصَفَّي هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيهَاتَ أَنْ يغْلِبَنِي هَوَاي وَ يقُودَنِي جَشَعِي إِلَي تَخَيرِ الأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ؛ اگر مي‌خواستم هر آينه مي‌توانستم به عسل مصفّا و مغز اين گندم، و بافته‌هاي ابريشم راه برم، اما چه بعيد است كه هواي نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاي لذيذ وادار نمايد در حالي‌كه شايد در حجاز يا يمامه كسي زندگي كند كه براي او اميدي به يك قرص نان نيست، و سيري شكم را به ياد نداشته باشد.


در مورد رسول اکرم نيز نقل شده است که تنها يک پيراهن داشتند وقتي آن را انفاق نمودند لباس ديگري نداشتند که براي اقامه نماز به مسجد بيايند. درباره علت نزول آيه: « وَ لاتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لاتَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛ و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده‏ دستى منما تا ملامت‏ شده و حسرت‏زده بر جاى مانى (سوره اسراء، آيه29) گويند: «روزى پيامبر با اصحاب خويش نشسته بود در اين ميان کودکى آمد و گفت: يا رسول الله مادر من از شما پيراهن مي‌خواهد. پيامبر هم جز پيراهنى که پوشيده بود پيراهن ديگرى نداشت لذا به کودک فرمود وقت ديگر بيا، کودک رفت و موضوع را به مادرش گفت: مادرش بار ديگر او را فرستاد و گفت: به پيامبر بگو مادرم مى گويد همان پيراهنى را که پوشيده دارى، به من بده. کودک پيام مادرش را به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: پيامبر به فوريت از جا برخاست و به خانه خود رفت و پيراهن خويش را از تن بدر آورد و به کودک داد و خود به حالت عريان در خانه نشست. موقع نماز شد، بلال صدا را به اذان بلند کرد مردم منتظر شدند که پيامبر براى نماز بيايد، چون رسول خدا صلي الله عليه و آله نيامد مردم مضطر شدند لذا يک نفر را از ميان خود به دنبال پيامبر فرستادند و وى را در خانه خود عريان يافتند، در همان حال جبرئيل آمد و اين آيه را آورد. نخست او را از بخل و امساک از بخشش نهى نمود و به وى گفت: نه يکبارگى دست از انفاق و بخشش بدار و نه آنچه دارى بده بلکه راه ميانه در پيش بگير.»(تفسير کشف الاسرار. ذيل آيه).


 


 

درس عروج از معراج پيامبر اکرم(1)

درس عروج از معراج پيامبر اکرم(2)

درس عروج از معراج پيامبر اکرم(2)

درس عروج از معراج پيامبر اکرم(3)

درس عروج از معراج پيامبر اکرم(4)

درس عروج از معراج پيامبر اکرم(4)

درس عروج از معراج پيامبر اکرم(5)

وَ ,مي ,پيامبر ,روح ,خدا ,يک ,است که ,اين است ,را به ,و به ,پيامبر اکرم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

sm ساوجبلاغ پژوهي برتر فایل دانلود رایگان جزوه و خلاصه کتاب golshanyadme sobhejahani forsoroush 20765629 سلامتي ارمغاني براي شما