يادداشتهاي پراکنده



يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. اعجاز آن هم در جسماني بودن آن است.


بحث معراج از نصوص قرآني است و در نص از آن بحث شده است .


مفسرين هم در تفسير آيه اول سوره اسري: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ؛ منزه است آن [خدايى] كه بنده‏ اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده‏ ايم سير داد تا از نشانه‏ هاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست (سوره اسراء، آيه 1)  هو در سوره والنجم: « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى* فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى* فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى؛ سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا [فاصله‏ اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد. آنگاه به بنده‏ اش آنچه را بايد وحى كند وحى فرمود (سوره والنجم، آيات 10ـ8)


کتابهاي زيادي در مورد معراج نوشته شده است از جمله: معراج در تفسير سوره والنجم( شهيد دستغيب) راهيان کوي دوست (آيت الله مصباح يزدي)


طبق روايت در شب هفدهم ماه مبارک رمضان جبرئيل آمد و پيامبر اکرم (ص) را از مسجد الحرام به مسجد الاقصي و از آنجا سوار بر براق به آسمانها برد هفت آسمان را سير کردند و هر هر آسمان حوادثي اتفاق افتاد و آياتي به آن حضرت نشان داده شده که وارد جزئيات نمي شويم.


در بحث معراج يک جلسه پرسش و پاسخي بين خدا و پيامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده که ان شاء الله در بيست، سي جلسه آن را مطرح مي کنيم.


گزارش اين جلسه را از زبان حضرت علي نقل مي کنيم. ظاهرا رسول اکرم(ص) با توجه به اطمينان خاطري که به اين شاگردشان داشتند به ايشان گفته اند و آن حضرت به ديگران نقل کرده اند. اين حديث به نقل از حضرت علي (ع) نقل شده است.


رُوِي عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَنَّ النَّبِي(ص) سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحَانَهُ لَيلَةَ الْمِعْرَاجِ فَقَالَ يا رَبِّ‌اي الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَي لَيسَ شَيءٌ أَفْضَلَ عِنْدِي مِنَ التَّوَکلِ عَلَي وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتُ يا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَحَابِّينَ فِي وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَعَاطِفِينَ فِي وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَوَاصِلِينَ فِي وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَوَکلِينَ عَلَي.


اولين سوال در مورد افضل اعمال بوده است . خداوند به عنوان عالم الغيب و الشهاده که هم سؤال را مي داند و هم از فلسفه سوال بباخبر است ابتدا به سؤال جواب مي ده سپس به فلسفه سوال


جواب سؤال ساده است اافضل اعمال توکل و رضا به قسمت


فلسف سؤال ؛ خداوند مي داند پيامبر مي خواهد به عمل به افضل اعمال مي خواهد ر پيشگاه خداوند ه محبوبيت برسد لذا خداوند جواب مي دهد اگر غرض رسيدن به محبوبيت است من بر خودم واجب کرده ام اين افراد را دوست داشته باشم:


1 ـ کساني به خاطر من همديگر را دوست دارند


2 ـ به خاطر من نسبت به همديگر عطوفت و مهرباني مي کنند


3 ـ به خاطر من صله رحم مي کنند


4 ـ بر من توکل مي کنند


خداوند در اينجا خلاصه کرده است در قرآن فرموده است همه چيز بايد به خاطر خدا باشد: « قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ بگو در حقيقت نماز من و [ساير] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است (سوره انعام، آيه 162)


براي اينکه بدانيم کارمان خالص براي خداست بايد به روش مولايمان علي اقتدا کنيم . آن بزرگوار بعد اينکه افطار سه روز را به ترتيب به مسکين،يتيم و اسير دادند يک جمله فرمودند:« إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لانُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لا شُكُورًا؛ ما براى خشنودى خداست كه به شما مى ‏خورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏ خواهيم (سوره انسان، آيه9)


اگر کاري را انجام داديم و چشمداشت مادي( پول، هديه و.) و معنوي (تشکر و .) داشتيم کار خالص براي خدا نيست.


کاري که به خاطر خدا نباشد هباء منثوراست در قيامت دستمان خالي است . وجه مشترک سخنان تمام کساني که در زندگي براي زندگي(تلويزيون) سه دقيقه در قيامت (کتاب) شنود(کتاب) و. از دوران کما گزارش داده اند اين بود که ديدم دستم خالي است


 


 


گفتيم يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در جلسه پرسش و پاسخي که بين خدا و پيامبر اکرم(ص) در شب معراج اتفاق افتاد. رسول گرامي اسلام(ص) از افضل اعمال پرسيدند، که خداوند فرمود: توکل بر خدا و رضا به قسمت او. فلسفه سؤال رسيدن به محبوبيت در پيشگاه خدا بود که خداوند فرمود: من بر خودم واجب کرده ام اين افراد را دوست داشته باشم:
1 ـ کساني به خاطر من همديگر را دوست دارند
2 ـ به خاطر من نسبت به همديگر عطوفت و مهرباني مي کنند
3 ـ به خاطر من صله رحم مي کنند 
4 ـ بر من توکل مي کنند.
خداوند براي رفع ابهام احتمالي از ذهن پيامبر اکرم (ص) که ايشان تصور کنند اين چهار مورد علت محبوبيت باشد توضيح مي دهد: وَ لَيسَ لِمَحَبَّتِي عِلْه وَ لا غَايةٌ وَ لا نِهَايةٌ وَ کلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عِلْماً وَضَعْتُ لَهُمْ عِلْماً أُولَئِک الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَي الْمَخْلُوقِينَ بِنَظَرِي إِلَيهِمْ.
علتي براي محبت خدا وجود ندارد براي اينکه محبت صفت ذاتي خداست.
بحث توحيد بحث مفصلي است علامه حسيني تهراني کتاب ده جلدي الله شناسي در بحث توحيد دارد.
در بحث کلامي توحيد، چهار موضوع مطرح مي شود : توحيد ذاتي ، صفاتي، افعالي و عبادي
در توحيد صفاتي تأکيد مي شود که صفات خدا عين ذات خداست به عنوان مثال رنگ پنجره جزء ذات پنجره نيست عارضي است و بعدا اضافه شده است ولي رنگ آتش جزء ذات آتش است اول پنجره را مي سازند بعد رنگ مي زنند ولي در آتش رنگ از خودش است .
مثال ديگر گرماي غذا جزء ذات غذا نيست غذا روي اجاق گاز باشد گرم مي شود در يخچال باشد سرد مي شود ولي گرمي آتش جزء ذات آتش است. غذاي سرد وجود دارد ولي آتش سرد وجود ندارد.
علم ما جزء ذات ما نيست ما هنگام تولد عالم نبوديم به تدريج ياد گرفتيم ولي علم خدا عين ذات خداست همينطور محبت خدا؛ بنابر اين صله رحم علت محبت خدا نيست . خداوند درياي محبت است چه ما صله رحم بکنيم چه نکنيم. صله رحم علت بهره مندي ما از محبت خداست . اينكه خداوند مي گويد محبت من واجب است بر چنين انسانهائي، اين به اين معنا نيست كه اين كارهاي مؤمنين، بر خدا اثر مي گذارد و علتي مي شود تا محبت خدا بر آنها شامل شود. براي محبت خدا، هيچ عامل بيروني وجود ندارد. محبت خدا شامل حال همه موجودات، است. برخي از انسانها با اين کارها، از آن محبت بهره مي برند.
مانند نور خورشيد، که در ذات خورشيد است. اينطور نيست كه ما آن را روشن مي كنيم. ما با كنار زدن پرده ها باعث مي شويم روشنائي خورشيد وارد اتاق شود. بنابر اين كشيدن پرده، علتي براي روشنائي خورشيد نيست. خورشيد، در ذات خود روشن است، كشيدن پرده، باعث بهره مندي از آن روشنائي، مي شود.
اگر علت محبت خارج از ذات خداوند بود، ناپايدار بود؛ چون از ذات خدات و ذات خدا بي پايان است محبت خدا هم بي پايان است. مانند مدرسه محدويت ندارد. در مدرسه اخلاق دانش آموز هر قدر هم خوب باشد نمي تواند در انضباط نمره بالاتر از بيست بگيرد چون محدود است. يا يك استخر، هرچه قدر هم بزرگ باشد، چون متصل به لايه هاي زيرزميني عظيم نيست، پس از مدتي، گنديده مي شود. اما يك چاله كوچك که متصل به منابع عظيم زيرزميني است صد سال هم بماند، زلال و تميز و زيبا است. 
در ادامه مي فرمايد هر زماني كه علم اين انسان را بالا مي بريم، علم ديگري را براي او قرار مي دهيم. به عنوان مثال با وجود در، براي ما علمي نسبت به آن سوي در نيست. با باز شدن در، از امکانات پشت آن اطلاع پيدا مي کنيم. اين علم، كشف مجهول است. با کشف هر مجهولي يک معلوم به معلومات ما اضافه مي شود. ظاهرا يکي از آثار و بركات محبت خدا به بنده اش، رسيدن به اين علم است بدون هيچگونه محدوديتي؛ به طور تصاعدي، علم مي جوشد. هر علمي، علمي مي آورد. 
اگر اين محبت و علم شامل حال کسي شود اين بنده خدا، خدا گونه مي شود با چشم خدا مي بيند و با گوش خدا مي شنود.
حديث قرب نوافل از احاديث موثق است و وسيله اي براي باز شدن چشم و گوش دل.
چشم دل باز کن که جان بيني        آنچه ناديدني است آن بيني
قَالَ رسول الله (ص)ِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: «لاَ يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِي أَعَذْتُهُ؛ هميشه بنده‌ من بوسيله نمازهاى نافله و مستحبات به من نزديك مى‌شود در صورتى كه كاملا به من اخلاص دارد تا اينكه او را دوست مي دارم پس هر گاه او را دوست داشتم آنچه را كه من مى‌بينم و مي شنوم او هم مى‌بيند و مى‌شنود او به منزله قدرت من است اگر از من چيزى بخواهد به او مي دهم و اگر به من پناه آورد پناهش مى‌دهم.»(إرشاد القلوب، ج 1، ص91) 


گفتيم يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در جلسه پرسش و پاسخي که بين خدا و پيامبر اکرم(ص) در شب معراج اتفاق افتاد. رسول گرامي اسلام(ص) از افضل اعمال پرسيدند، که خداوند فرمود: توکل بر خدا و رضا به قسمت او. فلسفه سؤال رسيدن به محبوبيت در پيشگاه خدا بود که خداوند فرمود: من بر خودم واجب کرده ام اين افراد را دوست داشته باشم:
1 ـ کساني به خاطر من همديگر را دوست دارند
2 ـ به خاطر من نسبت به همديگر عطوفت و مهرباني مي کنند
3 ـ به خاطر من صله رحم مي کنند 
4 ـ بر من توکل مي کنند.
خداوند براي رفع ابهام احتمالي از ذهن پيامبر اکرم (ص) که ايشان تصور کنند اين چهار مورد علت محبوبيت باشد توضيح مي دهد: وَ لَيسَ لِمَحَبَّتِي عِلْه وَ لا غَايةٌ وَ لا نِهَايةٌ وَ کلَّمَا رَفَعْتُ لَهُمْ عِلْماً وَضَعْتُ لَهُمْ عِلْماً أُولَئِک الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَي الْمَخْلُوقِينَ بِنَظَرِي إِلَيهِمْ.
علتي براي محبت خدا وجود ندارد براي اينکه محبت صفت ذاتي خداست.
بحث توحيد بحث مفصلي است علامه حسيني تهراني کتاب ده جلدي الله شناسي در بحث توحيد دارد.
در بحث کلامي توحيد، چهار موضوع مطرح مي شود : توحيد ذاتي ، صفاتي، افعالي و عبادي
در توحيد صفاتي تأکيد مي شود که صفات خدا عين ذات خداست به عنوان مثال رنگ پنجره جزء ذات پنجره نيست عارضي است و بعدا اضافه شده است ولي رنگ آتش جزء ذات آتش است اول پنجره را مي سازند بعد رنگ مي زنند ولي در آتش رنگ از خودش است .
مثال ديگر گرماي غذا جزء ذات غذا نيست غذا روي اجاق گاز باشد گرم مي شود در يخچال باشد سرد مي شود ولي گرمي آتش جزء ذات آتش است. غذاي سرد وجود دارد ولي آتش سرد وجود ندارد.
علم ما جزء ذات ما نيست ما هنگام تولد عالم نبوديم به تدريج ياد گرفتيم ولي علم خدا عين ذات خداست همينطور محبت خدا؛ بنابر اين صله رحم علت محبت خدا نيست . خداوند درياي محبت است چه ما صله رحم بکنيم چه نکنيم. صله رحم علت بهره مندي ما از محبت خداست . اينكه خداوند مي گويد محبت من واجب است بر چنين انسانهائي، اين به اين معنا نيست كه اين كارهاي مؤمنين، بر خدا اثر مي گذارد و علتي مي شود تا محبت خدا بر آنها شامل شود. براي محبت خدا، هيچ عامل بيروني وجود ندارد. محبت خدا شامل حال همه موجودات، است. برخي از انسانها با اين کارها، از آن محبت بهره مي برند.
مانند نور خورشيد، که در ذات خورشيد است. اينطور نيست كه ما آن را روشن مي كنيم. ما با كنار زدن پرده ها باعث مي شويم روشنائي خورشيد وارد اتاق شود. بنابر اين كشيدن پرده، علتي براي روشنائي خورشيد نيست. خورشيد، در ذات خود روشن است، كشيدن پرده، باعث بهره مندي از آن روشنائي، مي شود.
اگر علت محبت خارج از ذات خداوند بود، ناپايدار بود؛ چون از ذات خدات و ذات خدا بي پايان است محبت خدا هم بي پايان است. مانند مدرسه محدويت ندارد. در مدرسه اخلاق دانش آموز هر قدر هم خوب باشد نمي تواند در انضباط نمره بالاتر از بيست بگيرد چون محدود است. يا يك استخر، هرچه قدر هم بزرگ باشد، چون متصل به لايه هاي زيرزميني عظيم نيست، پس از مدتي، گنديده مي شود. اما يك چاله كوچك که متصل به منابع عظيم زيرزميني است صد سال هم بماند، زلال و تميز و زيبا است. 
در ادامه مي فرمايد هر زماني كه علم اين انسان را بالا مي بريم، علم ديگري را براي او قرار مي دهيم. به عنوان مثال با وجود در، براي ما علمي نسبت به آن سوي در نيست. با باز شدن در، از امکانات پشت آن اطلاع پيدا مي کنيم. اين علم، كشف مجهول است. با کشف هر مجهولي يک معلوم به معلومات ما اضافه مي شود. ظاهرا يکي از آثار و بركات محبت خدا به بنده اش، رسيدن به اين علم است بدون هيچگونه محدوديتي؛ به طور تصاعدي، علم مي جوشد. هر علمي، علمي مي آورد. 
اگر اين محبت و علم شامل حال کسي شود اين بنده خدا، خدا گونه مي شود با چشم خدا مي بيند و با گوش خدا مي شنود.
حديث قرب نوافل از احاديث موثق است و وسيله اي براي باز شدن چشم و گوش دل.
چشم دل باز کن که جان بيني        آنچه ناديدني است آن بيني
قَالَ رسول الله (ص)ِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: «لاَ يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِي أَعَذْتُهُ؛ هميشه بنده‌ من بوسيله نمازهاى نافله و مستحبات به من نزديك مى‌شود در صورتى كه كاملا به من اخلاص دارد تا اينكه او را دوست مي دارم پس هر گاه او را دوست داشتم آنچه را كه من مى‌بينم و مي شنوم او هم مى‌بيند و مى‌شنود او به منزله قدرت من است اگر از من چيزى بخواهد به او مي دهم و اگر به من پناه آورد پناهش مى‌دهم.»(إرشاد القلوب، ج 1، ص91) 


 


گفتيم يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج يک جلسه پرسش و پاسخي بين خدا و پيامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پيامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضي بودن به رضاي خداست پاسخ داده و در نکميل جواب به عوامل کسب محبوبيت اشاره فرمود بعد توضيح داده محبت خدا ذاتي است و تحت تآثير اعمال مردم قرار نمي گيرد. خداوند فرمودند محبوبين درگاه الهي ويژه هايي دارند يک همه چيز را با چشم خدايي مي بينند .


ادامه بحث: وَ لَمْ يرْفَعُوا الْحَوَائِجَ إِلَي الْخَلْقِ بُطُونُهُمْ خَفِيفَةٌ مِنْ أَکلِ الْحَرَامِ


محبوبين خدا حاجات را خود را از ديگران نمي خواهند. اشاره شد که ما در بحث توحيد ضعف اعتقادي داريم و خدا را کما هو حقه نشناخته ايم اگر بدانيم که : «. وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ . فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست هر چه بخواهد مى ‏آفريند و خدا بر هر چيزى تواناست.» (سوره مائده، آيه17) و با اعتقاد بگوييم: « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ بگو بار خدايا تويى كه فرمانفرمايى هر آن كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى همه خوبيها به دست توست و تو بر هر چيز توانايى.»(سوره آل عمران ، آيه 26) . وقتي رئيس جمهور مياد دو گوني نامه با خود نمي برد. ما حاجات خود را از خدا مي خواهيم نه از رئيس جمهور


قران قصه هاي شنيدني دارد بر خلاف ما که قصه مي گوييم بچه بخوابد خداوند قصه مي گويد ما را بيدار کند . از بين قصه هاي قراني داستان حضرت موسي خيلي شنيدني است:


فرعون دهها کودک را به قتل رساند تا حضرت موسي(ع) به دنيا نيايد.


گر نگهدار من آن است که من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد


حضرت موسي(ع) در کاخ فرعون رشد يافت. يک روز بيرون از کاخ قدم مي زد که يکي از بني اسرائيل از او ياري خواست. موسي براي کنار زدن قبطي او را هل داد که از بد حادثه افتاد و مرد. دربايان دنبال موسي بودند که وي از مصر خارج شد. وي بدون توشه راه و سفر، با پاي پياده به سوي مَدْين روانه شد و چند روز بعد به آنجا رسيد. در مَدْين، گروهي از مردم را در کنار چاهي ديد که آب مي‌کشيدند. در کنار آنها دو دختر را ديد که دورتر از چاه ايستاده بودند. نزد آنها رفت و گفت: «چرا کنار ايستاده‌ايد؟ چرا گوسفندهاي خود را آب نمي‌دهيد» دختران گفتند: « مردها بر سر چاه هستند» حضرت موسي(ع) با سطل سنگيني که چند نفر آن را مي‌کشيدند، به تنهايي از آن چاه آب کشيد و گوسفندهاي ان دختران را آب داد.


حضرت موسي(ع) به زير سايه‌اي رفت و به خدا گفت: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَي مِنْ خَيرٍ فَقِيرٌ؛ پروردگارا! هر خير و نيکي به من برساني، به آن نيازمندم.»


دختران سريع نزد پدر پير خود که حضرت شعيب (ع) پيامبر بود، بازگشتند و ماجرا را تعريف کردند، شعيب يکي از دخترانش را نزد موسي (ع) فرستاد و گفت: «برو او را به خانه ما دعوت کن، تا مزد کارش را بدهم.» دختر در حالي‌که با نهايت حيا گام برمي‌داشت نزد او (ع) آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود.


موسي (ع) به سوي خانه شعيب حرکت کرد، در مسير راه، دختر که براي راهنمايي، جلوتر حرکت مي‌کرد، دربرابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين حرکت مي‌داد، موسي (ع) به او گفت: «تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم، راهنمايي کن.»


به خانه رسيدند و بعد از شرح ماجرا، يکي از دختران شعيب (ع) گفت: «يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِي الأَمِينُ؛ اي پدر! او را استخدام کن، چرا که بهترين کسي را که مي‌تواني استخدام کني همان کسي است که نيرومند و امين باشد.»


شعيب گفت: «نيرومندي او از اين جهت است که او به تنهايي با سطل بزرگ آب کشيد، ولي امين بودن او را از کجا فهميدي؟» دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت‌سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفّت و پاکي و امين بودن او است.


حضرت شعيب به حضرت موسي گفت: «من مي‌خواهم يکي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم» موسي حاجت خود را اعلام نکرد کلي گفت به هر خيري که نازل کني محتاجم خداوند هم با کرامت خود سه حاجت موسي(اشتغال، ازدواج و مسکن) در يک لحظه برآورده ساخت.


از خدا خواست خداوند هم اجابت فرمود. البته خداوند کارهاي خود را با اسباب انجام مي دهد. آب دادن به دختران و پيشنهاد يکي از دختران و پيشنهاد حضرت شعيب وسيله شدند براي برآوردن حاجت موسي(ع) محبوبين حاجت خود را به در ديگران نمي برند.


نکته دوم: آنها به غذاي خود توجه مي کنند مواظب هستند لقمه حرام نخورند.


نياز به غذا از جمله امور طبيعي انسان است. از ديدگاه اسلام، مال حرام اثرات سوئي بر جان، دل و خانواده انسان او مي گذارد.


به تصرف غير مجاز در اموال ديگران و کسب در آمد از طريق فروش اجناسي که خريد و فروش آن‌ها خلاف شرع مقدس است کسب مال حرام ‌گفته مي شود و به آن خوردن مال حرام يا لقمه حرام مي گوييم. مال حرام به سبب تاثير شگرف منفي که در زندگي بشر دارد، يکي از مباحث مهم در فقه زندگي است. انسان مسلمان موظف است در آنچه به‌دست مي‌آورد دقت نمايد؛ چرا که هرچه به‌دست مي‌آيد و وارد زندگي انسان مي‌گردد، با واسطه و يا بي‌واسطه، در غذاي انسان وارد مي‌شود و در درون شکم انسان جاي مي‌گيرد. وقتي لقمه حرام خورده شد هيچ عبادت و دعايي از انسان مورد قبول واقع نمي‌شود و او ناخواسته در سراشيبي سقوط قرار مي‌گيرد.


در روز عاشورا وقتي که مردم به سخنان امام حسين (‌ع) گوش نمي دادند امام ‌فرمودند: «واي بر شما! چرا ساکت نمي‌شويد و سخن مرا گوش نمي‌کنيد؛ در حالي که من شما را به راه هدايت دعوت مي‌کنم؟ کسي که از من اطاعت کند، هدايت مي‌شود و کسي که نافرماني نمايد، هلاک و کافر خواهد شد. شما مرا اطاعت نمي‌کنيد، گوش به سخن من نمي‌دهيد.» بعد حضرت در مورد علت آن مي‌فرماي.د: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِکُمْ؛ [28]به تحقيق که شکم‌هاي شما از حرام پر شده و به قلب‌هاي شما مُهر (قساوت) زده شده است.»


بنابراين، از آيات و روايات استفاده مي‌شود که اگر بخواهيم فرزندان سالم، متديّن، خوش‌خلق و. داشته باشيم، ابتدا بايد منبع اقتصادي نيازهاي زندگي، حلال باشد و از لقمه‌ حرام پرهيز شود تا تعليم و تربيت اثر گذار باشد.


يکي ازموضوعاتي که مي شود تدبر کرد آياتي است که در مورد خوردن و آشاميدن مي باشد. هميشه کنار کلوا واشربوا مطلبي مطرح شده است: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ اى مردم از آنچه در زمين است‏ حلال و پاكيزه را بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى مكنيد كه او دشمن آشكار شماست.»(سوره بقره، آيه168) و : « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد از نعمتهاى پاكيزه‏ اى كه روزى شما كرده‏ ايم بخوريد و اگر تنها او را مى ‏پرستيد خدا را شكر كنيد.»(سوره بقره، آيه172) و همچنين: « وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَاَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَاَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛ و اوست كسى كه باغهايى با داربست و بدون داربست و خرمابن و كشتزار با ميوه ‏هاى گوناگون آن و زيتون و انار شبيه به يكديگر و غير شبيه پديد آورد از ميوه آن چون ثمر داد بخوريد و حق [بينوايان از] آن را روز بهره‏ بردارى از آن بدهيد و[لى] زياده‏ روى مكنيد كه او اسرافكاران را دوست ندارد.»(سوره انعام، آيه141) و.


 


 


 


گفتيم يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج يک جلسه پرسش و پاسخي بين خدا و پيامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پيامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضي بودن به رضاي خداست پاسخ داده و در تکميل جواب به عوامل کسب محبوبيت اشاره فرمود. بعد توضيح داده: محبت خدا ذاتي است و تحت تآثير اعمال مردم قرار نمي گيرد. خداوند فرمود: محبوبين درگاه الهي ويژه گي هايي دارند يک: همه چيز را با چشم خدايي مي بينند. دو: به در هيچ کس نمي روند. سه: لقمه حرام نمي خورند. ادامه بحث:


نَعِيمُهُمْ فِي الدُّنْيا ذِکرِي وَ مَحَبَّتِي وَ رِضَائِي عَنْهُمْ يا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تََ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِي الدُّنْيا وَ ارْغَبْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ إِلَهِي کيفَ أَزْهَدُ فِي الدُّنْيا فَقَالَ خُذْ مِنَ الدُّنْيا حَفْناً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَي ذِکرِي. در دنيا به ذکر و محبت من غرق در نعمت‌اند و نهايت رضايت را از ايشان دارم. ‌اي احمد! اگر دوست مي داري که با ورعترين مردم باشي، نسبت به دنيا زهد پيشه کن و به آخرت تمايل داشته باش. پرسيد: خدايا چگونه زاهدترين باشم؟ فرمود: در دنيا اندکي از خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها و پوشيدني‌ها برگير و براي روز بعد ذخيره مکن و بر ذکر من مداومت نما.


در تأويل آيه: « فَلْيَنْظُرِ الإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ؛ پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد.»(سوره عبس، آيه24) گفتيم که قرآن لايه لايه است. رسول گرامي اسلام فرمود: «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلى‌ سَبعَةِ أبطُنٍ» و ورد «سَبعينَ» و «سَبعَ مِائَةٍ» و «سَبعينَ ألفٍ» و غَيرُ ذلك؛ قرآن ظاهر و باطنى دارد، و باطن آن هم باطنى دارد، تا هفت باطن». و البته «هفتاد باطن» و «هفتصد باطن» و «هفتاد هزار باطن» و جز اينها [نيز] روايت شده است.(جامع الأسرار ومنبع الأنوار: ص 530)


يکي از لايه باطني اين آيه اين است: انسان همچنانکه در انتخاب غذاي جسم دقت مي کند در انتخاب غذاي روح نيز بايد دقت کند. هر کتابي خواندني نيست و هر سايتي رفتني نيست و پاي هر منبري نبايد نشست.


مي دانيم انسان ترکيبي از جسم و روح است. متأسفانه، بعضي روح را گرفته اند و جسم را رها کرده اند: کتاب انسان روح است نه جسد، تأليف: رئوف عبيد. بعضي هم جسم را انتخاب کرده اند و کاري با روح ندارند؛ انواع کتابهاي لاغري چاپ شده است و باشگاه بدنسازي ساخته شده . در حالي که روح و جسم لازم و موم و مکمل هم هستند. مانند عروس و مادر شوهر نيستند که همديگر را تحمل نکنند مانند زن و شوهرند که بايد به پاي هم پير شوند. جسم يک نوع غذا مي‌خواهد و روح هم به غذاي ديگري نيازمند است، اگر غذاي روح و بدن تأمين شود، انسان در مسير معنويت قرار گرفته است، اما بسياري افراد هنوز به اين موضوع پي نبردند. غذاي روح بعضي علم و بعضي موسيقي و . و بعضي ذکر است. غذا و نعمت روح محبوبين ذکر و ياد خداست.


مي دانيم که ذکر مراتبي دارد:


الف ـ ذکر زباني؛ گفتن حمد و ثناي الهي با زبان، گرچه از تمام مراتب ذکر، نازل‌تر است ولي در عين حال مفيد فايده است. مانند گفتن لا اله الا الله و يا حاضر و يا ناظر .تسبيحات حضرت زهرا،‌ تسبيحات اربعه، که هر کدام ثواب خاصي دارد و اثر خاصي. بايد مواظب بود که لقلقه زبان نشود.


ب ـ ذکر قلبي؛ توجه قلبي به خدا که در رفتار و گفتار خود را نشان مي دهد. ذکر ياد خداست. منظور از : خوشا آنانکه دائم در نمازند اين نيست که روزي هزار رکعت نماز مي خوانند منظور اين است که هميشه به ياد خد هستند خانه، کوچه ، بازار و اداره و. به بيان ديگر، در همه جا خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود مي دانند.


ورع يا پرهيزکاري و پارسايي، حالتي در وجود انسان است که به نگه‌داري کامل نفس و ترس از لغزش منجر مي‌شود. ورع مقامي بالاتر از مقام تقوا است؛ چراکه در اين حالت انسان از شبهات و حتي کارهاي حلالي که ممکن است به گناه منجر شود، اجتناب مي‌کند.


اگر چه ورع و تقوا در ظاهر به يک ‌معناست؛ اما با توجه به مراتب و درجات آن مي توان گفت: تقوا که اجتناب از محرمات و انجام واجبات است مرتبه اول ورع مي باشد.


اگر مي خواهيم با ورع باشيم بايد از خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها و پوشيدني‌ها به حداقل قناعت کنيم و براي روز بعد ذخيره نکنيم


سؤالي که مطرح مي شود اين است که وقتي درآمد بيشتر از هزينه شد بقيه را چه کنيم؟ جواب اين است که انفاق کنيم. اگر يک مسلمان حقوق شرعي خود ـ اعم از خمس و زکات و مال امام و صدقه و انفاق ـ را بپردازد اضافه نمي ماند. فقيري هم در جامعه اسلامي پيدا نمي شود علت اينکه در جامعه يک عده گرسنه اند اين است که من و امثال من زياد مي خوريم. در حقيقت حق آنها مي خوريم.


زهد به معني نداشتن و نخوردن نيست بلکه داشتن و نخوردن است به بيان بهتر، به معناي بي‌رغبتي به دنياست. زهد حالتي نفساني است که موجب توجه به آخرت، بريدن از غير خدا و روي‌آوري به خدا مي‌شود. زهد با رهبانيت به معناي جدا شدن از مردم و نعمت‌هاي خدا تفاوت دارد. اين که من مالک ماشين باشم هيچ اشکالي ندارد اشکال در اين است ماشين مالک من بشود. فکر و ذکرم ماشين باشد اگر يک خش به ماشين افتاد سکته بکنم.


نمونه زهد کامل حضرت علي است؛ آن حضرت مي توانستند به عنوان خليفه مسلمين بهترين ها را بخورند و بهترين ها را بپوشند ولي نمي خوردند و نمي پوشيدند. در نامه اي به عثمان بن حنيف به آن اشاره فرموده اند: « أَلا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يقْتَدِي بِهِ وَ يسْتَضِي‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيهِ؛ معلومت باد كه هر مأمومي را امامي است كه به او اقتدامي‌كند، و از نور علمش بهره مي‌گيرد. آگاه باش امام شما از تمام دنيايش به دو جامه كهنه و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده است.»


در ادامه مي نويسند: «‌ لَوْ شِئْتُ لاهْتَدَيتُ الطَّرِيقَ إِلَي مُصَفَّي هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيهَاتَ أَنْ يغْلِبَنِي هَوَاي وَ يقُودَنِي جَشَعِي إِلَي تَخَيرِ الأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ؛ اگر مي‌خواستم هر آينه مي‌توانستم به عسل مصفّا و مغز اين گندم، و بافته‌هاي ابريشم راه برم، اما چه بعيد است كه هواي نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاي لذيذ وادار نمايد در حالي‌كه شايد در حجاز يا يمامه كسي زندگي كند كه براي او اميدي به يك قرص نان نيست، و سيري شكم را به ياد نداشته باشد.


در مورد رسول اکرم نيز نقل شده است که تنها يک پيراهن داشتند وقتي آن را انفاق نمودند لباس ديگري نداشتند که براي اقامه نماز به مسجد بيايند. درباره علت نزول آيه: « وَ لاتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لاتَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛ و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده‏ دستى منما تا ملامت‏ شده و حسرت‏زده بر جاى مانى (سوره اسراء، آيه29) گويند: «روزى پيامبر با اصحاب خويش نشسته بود در اين ميان کودکى آمد و گفت: يا رسول الله مادر من از شما پيراهن مي‌خواهد. پيامبر هم جز پيراهنى که پوشيده بود پيراهن ديگرى نداشت لذا به کودک فرمود وقت ديگر بيا، کودک رفت و موضوع را به مادرش گفت: مادرش بار ديگر او را فرستاد و گفت: به پيامبر بگو مادرم مى گويد همان پيراهنى را که پوشيده دارى، به من بده. کودک پيام مادرش را به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: پيامبر به فوريت از جا برخاست و به خانه خود رفت و پيراهن خويش را از تن بدر آورد و به کودک داد و خود به حالت عريان در خانه نشست. موقع نماز شد، بلال صدا را به اذان بلند کرد مردم منتظر شدند که پيامبر براى نماز بيايد، چون رسول خدا صلي الله عليه و آله نيامد مردم مضطر شدند لذا يک نفر را از ميان خود به دنبال پيامبر فرستادند و وى را در خانه خود عريان يافتند، در همان حال جبرئيل آمد و اين آيه را آورد. نخست او را از بخل و امساک از بخشش نهى نمود و به وى گفت: نه يکبارگى دست از انفاق و بخشش بدار و نه آنچه دارى بده بلکه راه ميانه در پيش بگير.»(تفسير کشف الاسرار. ذيل آيه).


 


 


 


گفتيم يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج يک جلسه پرسش و پاسخي بين خدا و پيامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پيامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضي بودن به رضاي خداست پاسخ داده و در تکميل جواب به عوامل کسب محبوبيت اشاره فرمود. بعد توضيح داده: محبت خدا ذاتي است و تحت تآثير اعمال مردم قرار نمي گيرد. خداوند فرمود: محبوبين درگاه الهي ويژه گي هايي دارند يک: همه چيز را با چشم خدايي مي بينند. دو: به در هيچ کس نمي روند. سه: لقمه حرام نمي خورند. ادامه بحث:


نَعِيمُهُمْ فِي الدُّنْيا ذِکرِي وَ مَحَبَّتِي وَ رِضَائِي عَنْهُمْ يا أَحْمَدُ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تََ أَوْرَعَ النَّاسِ فَازْهَدْ فِي الدُّنْيا وَ ارْغَبْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ إِلَهِي کيفَ أَزْهَدُ فِي الدُّنْيا فَقَالَ خُذْ مِنَ الدُّنْيا حَفْناً مِنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّبَاسِ وَ لَا تَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَي ذِکرِي. در دنيا به ذکر و محبت من غرق در نعمت‌اند و نهايت رضايت را از ايشان دارم. ‌اي احمد! اگر دوست مي داري که با ورعترين مردم باشي، نسبت به دنيا زهد پيشه کن و به آخرت تمايل داشته باش. پرسيد: خدايا چگونه زاهدترين باشم؟ فرمود: در دنيا اندکي از خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها و پوشيدني‌ها برگير و براي روز بعد ذخيره مکن و بر ذکر من مداومت نما.


در تأويل آيه: « فَلْيَنْظُرِ الإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ؛ پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد.»(سوره عبس، آيه24) گفتيم که قرآن لايه لايه است. رسول گرامي اسلام فرمود: «إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وبَطناً، ولِبَطنِهِ بَطنٌ إلى‌ سَبعَةِ أبطُنٍ» و ورد «سَبعينَ» و «سَبعَ مِائَةٍ» و «سَبعينَ ألفٍ» و غَيرُ ذلك؛ قرآن ظاهر و باطنى دارد، و باطن آن هم باطنى دارد، تا هفت باطن». و البته «هفتاد باطن» و «هفتصد باطن» و «هفتاد هزار باطن» و جز اينها [نيز] روايت شده است.(جامع الأسرار ومنبع الأنوار: ص 530)


يکي از لايه باطني اين آيه اين است: انسان همچنانکه در انتخاب غذاي جسم دقت مي کند در انتخاب غذاي روح نيز بايد دقت کند. هر کتابي خواندني نيست و هر سايتي رفتني نيست و پاي هر منبري نبايد نشست.


مي دانيم انسان ترکيبي از جسم و روح است. متأسفانه، بعضي روح را گرفته اند و جسم را رها کرده اند: کتاب انسان روح است نه جسد، تأليف: رئوف عبيد. بعضي هم جسم را انتخاب کرده اند و کاري با روح ندارند؛ انواع کتابهاي لاغري چاپ شده است و باشگاه بدنسازي ساخته شده . در حالي که روح و جسم لازم و موم و مکمل هم هستند. مانند عروس و مادر شوهر نيستند که همديگر را تحمل نکنند مانند زن و شوهرند که بايد به پاي هم پير شوند. جسم يک نوع غذا مي‌خواهد و روح هم به غذاي ديگري نيازمند است، اگر غذاي روح و بدن تأمين شود، انسان در مسير معنويت قرار گرفته است، اما بسياري افراد هنوز به اين موضوع پي نبردند. غذاي روح بعضي علم و بعضي موسيقي و . و بعضي ذکر است. غذا و نعمت روح محبوبين ذکر و ياد خداست.


مي دانيم که ذکر مراتبي دارد:


الف ـ ذکر زباني؛ گفتن حمد و ثناي الهي با زبان، گرچه از تمام مراتب ذکر، نازل‌تر است ولي در عين حال مفيد فايده است. مانند گفتن لا اله الا الله و يا حاضر و يا ناظر .تسبيحات حضرت زهرا،‌ تسبيحات اربعه، که هر کدام ثواب خاصي دارد و اثر خاصي. بايد مواظب بود که لقلقه زبان نشود.


ب ـ ذکر قلبي؛ توجه قلبي به خدا که در رفتار و گفتار خود را نشان مي دهد. ذکر ياد خداست. منظور از : خوشا آنانکه دائم در نمازند اين نيست که روزي هزار رکعت نماز مي خوانند منظور اين است که هميشه به ياد خد هستند خانه، کوچه ، بازار و اداره و. به بيان ديگر، در همه جا خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود مي دانند.


ورع يا پرهيزکاري و پارسايي، حالتي در وجود انسان است که به نگه‌داري کامل نفس و ترس از لغزش منجر مي‌شود. ورع مقامي بالاتر از مقام تقوا است؛ چراکه در اين حالت انسان از شبهات و حتي کارهاي حلالي که ممکن است به گناه منجر شود، اجتناب مي‌کند.


اگر چه ورع و تقوا در ظاهر به يک ‌معناست؛ اما با توجه به مراتب و درجات آن مي توان گفت: تقوا که اجتناب از محرمات و انجام واجبات است مرتبه اول ورع مي باشد.


اگر مي خواهيم با ورع باشيم بايد از خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها و پوشيدني‌ها به حداقل قناعت کنيم و براي روز بعد ذخيره نکنيم


سؤالي که مطرح مي شود اين است که وقتي درآمد بيشتر از هزينه شد بقيه را چه کنيم؟ جواب اين است که انفاق کنيم. اگر يک مسلمان حقوق شرعي خود ـ اعم از خمس و زکات و مال امام و صدقه و انفاق ـ را بپردازد اضافه نمي ماند. فقيري هم در جامعه اسلامي پيدا نمي شود علت اينکه در جامعه يک عده گرسنه اند اين است که من و امثال من زياد مي خوريم. در حقيقت حق آنها مي خوريم.


زهد به معني نداشتن و نخوردن نيست بلکه داشتن و نخوردن است به بيان بهتر، به معناي بي‌رغبتي به دنياست. زهد حالتي نفساني است که موجب توجه به آخرت، بريدن از غير خدا و روي‌آوري به خدا مي‌شود. زهد با رهبانيت به معناي جدا شدن از مردم و نعمت‌هاي خدا تفاوت دارد. اين که من مالک ماشين باشم هيچ اشکالي ندارد اشکال در اين است ماشين مالک من بشود. فکر و ذکرم ماشين باشد اگر يک خش به ماشين افتاد سکته بکنم.


نمونه زهد کامل حضرت علي است؛ آن حضرت مي توانستند به عنوان خليفه مسلمين بهترين ها را بخورند و بهترين ها را بپوشند ولي نمي خوردند و نمي پوشيدند. در نامه اي به عثمان بن حنيف به آن اشاره فرموده اند: « أَلا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يقْتَدِي بِهِ وَ يسْتَضِي‌ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيهِ؛ معلومت باد كه هر مأمومي را امامي است كه به او اقتدامي‌كند، و از نور علمش بهره مي‌گيرد. آگاه باش امام شما از تمام دنيايش به دو جامه كهنه و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده است.»


در ادامه مي نويسند: «‌ لَوْ شِئْتُ لاهْتَدَيتُ الطَّرِيقَ إِلَي مُصَفَّي هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيهَاتَ أَنْ يغْلِبَنِي هَوَاي وَ يقُودَنِي جَشَعِي إِلَي تَخَيرِ الأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ؛ اگر مي‌خواستم هر آينه مي‌توانستم به عسل مصفّا و مغز اين گندم، و بافته‌هاي ابريشم راه برم، اما چه بعيد است كه هواي نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاي لذيذ وادار نمايد در حالي‌كه شايد در حجاز يا يمامه كسي زندگي كند كه براي او اميدي به يك قرص نان نيست، و سيري شكم را به ياد نداشته باشد.


در مورد رسول اکرم نيز نقل شده است که تنها يک پيراهن داشتند وقتي آن را انفاق نمودند لباس ديگري نداشتند که براي اقامه نماز به مسجد بيايند. درباره علت نزول آيه: « وَ لاتَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لاتَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛ و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده‏ دستى منما تا ملامت‏ شده و حسرت‏زده بر جاى مانى (سوره اسراء، آيه29) گويند: «روزى پيامبر با اصحاب خويش نشسته بود در اين ميان کودکى آمد و گفت: يا رسول الله مادر من از شما پيراهن مي‌خواهد. پيامبر هم جز پيراهنى که پوشيده بود پيراهن ديگرى نداشت لذا به کودک فرمود وقت ديگر بيا، کودک رفت و موضوع را به مادرش گفت: مادرش بار ديگر او را فرستاد و گفت: به پيامبر بگو مادرم مى گويد همان پيراهنى را که پوشيده دارى، به من بده. کودک پيام مادرش را به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: پيامبر به فوريت از جا برخاست و به خانه خود رفت و پيراهن خويش را از تن بدر آورد و به کودک داد و خود به حالت عريان در خانه نشست. موقع نماز شد، بلال صدا را به اذان بلند کرد مردم منتظر شدند که پيامبر براى نماز بيايد، چون رسول خدا صلي الله عليه و آله نيامد مردم مضطر شدند لذا يک نفر را از ميان خود به دنبال پيامبر فرستادند و وى را در خانه خود عريان يافتند، در همان حال جبرئيل آمد و اين آيه را آورد. نخست او را از بخل و امساک از بخشش نهى نمود و به وى گفت: نه يکبارگى دست از انفاق و بخشش بدار و نه آنچه دارى بده بلکه راه ميانه در پيش بگير.»(تفسير کشف الاسرار. ذيل آيه).


 


 


گفتيم يکي از معجزات پيامبر اکرم(ص) معراج آن حضرت بود. در معراج يک جلسه پرسش و پاسخي بين خدا و پيامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و خداوند به سؤال پيامبر اکرم(ص) در مورد افضل اعمال که توکل بر خدا و راضي بودن به رضاي خداست پاسخ داده و در تکميل جواب به عوامل کسب محبوبيت اشاره فرمود. بعد توضيح داده: محبت خدا ذاتي است و تحت تآثير اعمال مردم قرار نمي گيرد. خداوند فرمود: محبوبين درگاه الهي ويژه گي هايي دارند يک: همه چيز را با چشم خدايي مي بينند. دو: به در هيچ کس نمي روند. سه: لقمه حرام نمي خورند. در ادامه خداوند توصيه مي کند پيامبر به حداقل خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها و پوشيدني‌ها قناعت کند تا با ورعترين مردم باشد. در مورد خوردن و آشاميدن بحث مختصري داشتيم اما پوشاک.


پوشش يکي از شئونات انساني است که به دو صورت ظاهري و باطني مي باشد که در اصطلاح حجاب و عفاف گفته مي شود حجاب پوشش ظاهري و عفاف پوشش باطني است و مختص ن نيست آقايان هم بايد حجاب و عفاف داشته باشند. بر همين اساس به ن و مردان دستور حجاب و پوشش مي‌دهد که بدن خود را بپوشانند. خداوند لباس را نعمت الهي معرفي مي کند: « يا بَني آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْکُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِکُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَيْرٌ ذلِکَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّکَّرُونَ؛ اي فرزندان آدم! لباسي براي شما فرستاديم که اندام شما را مي پوشاند و مايه زينت شماست اما لباس پرهيزگاري بهتر است! اينها [همه] از آيات خداست ، تا متذکّر شوند.»(سوره اعراف ،آيه26)


برخلاف تصور برخي، عرياني تمدن نيست؛ عرياني تنبيه و مجازات است: «‌ فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ پس[شيطان] آن دو( آدم و حوا) را با فريب به سقوط كشانيد پس چون آن دو از [ميوه] آن درخت [ممنوع] چشيدند برهنگى‏ هايشان بر آنان آشكار شد و به چسبانيدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز كردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در حقيقت‏ شيطان براى شما دشمنى آشكار است.»(سوره اعراف، آيه22) خداى متعال اعراف مى فرمايد: «همين که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشيدند، بلافاصله لباس هايشان از تنشان فرو ريخت و اندامشان آشکار گشت» يعني ما آنان را تنبيه کرديم؛ به مجرد چشيدن از ميوه درخت ممنوع، اين عاقبت شوم به سراغ آنها آمد و پوششى که نشانه اى براى شخصيت آدم و حوا محسوب مى شد با نافرمانى از اندامشان فرو ريخت. آنها بلافاصله از برگ درختان براي خود پوششي ساختند. يعني حيا فطري است. بي حيايي عارضي است. انسان فطرتا دوست دارد پوشيده باشدبا تبليغ و فيلمها انسان را به طرف بي حيايي و عرياني سوق مي دهند.


شکر نعمت لباس به استفاده صحيح و مناسب از آن است که متأسفانه در استفاده از لباس افراط و تفريط شده است. پوشش نبايد لباس شهرت باشد. پيامبراکرم(ص) فرمودند: « کسي که دردنيا لباس شهرت بپوشد، خداوند روز قيامت بر او لباس ذلت خواهد پوشانيد.»(ميزان الحکمه، ج 5، ص306) به عنوان مثال وقتي اکثر آقايان کت و شلوار پانصد هزارتوماني مي پوشند پوشيدن کت و شلوار دو ميليوني لباس شهرت است . پوشيدن لباسي که مردم با انگشت نشان بدهند(انگشت نما) اشکال دارد.


در مورد کيفيت لباس بحثهاي زيادي در متون ديني مطرح شده است.


ادامه حديث، خداوند در شب معراج به پيامبر اکرم(ص) فرمود: وَ لاتَدَّخِرْ لِغَدٍ وَ دُمْ عَلَي ذِکرِي فَقَالَ يا رَبِّ کيفَ أَدُومُ عَلَي ذِکرِک فَقَالَ بِالْخَلْوَةِ عَنِ النَّاسِ وَ بُغْضِک الْحُلْوَ وَ الْحَامِضَ وَ فَرَاغِ بَطْنِک وَ بَيتِک مِنَ الدُّنْيا يا أَحْمَدُ احْذَرْ أَنْ تََ مِثْلَ الصَّبِي إِذَا نَظَرَ إِلَي الْأَخْضَرِ وَ الْأَصْفَرِ وَ إِذَا أُعْطِي شَيئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحَامِضِ اغْتَرَّ بِهِ. و براي روز بعد ذخيره مکن و بر ذکر من مداومت نما. پرسيد: چگونه بر ذکر تو مداومت کنم؟ فرمود: با دوري از مردم و گرويدن به خلوت و عدم توجّه به تلخ و شيرين دنيا و خالي داشتن شکم و خانه‌ات از نعمت‌هاي دنيايي.‌ اي احمد! بر حذر باش که مانند کودکان نباشي، که هر رنگي را مي بينند و هر چيزي را از ترش و شيرين که به دست مي آورند، فريب مي خورند.


براى فردا ذخيره نكن، اگر علت ذخيره كردن عدم توكّل باشد و به احتكار بيانجامد کار مذمومي است‌‌‌ چرا که خداي امروز، خدا فردا هم هست و فردا هم مى‌تواند براى ما روزى فراهم كند ولي اگر منظور از ذخيره کردن صرفه جويي در وقت باشد و هر روز به دنبال روزي نرود تا فرصت براي کارهاي خير داشته اشکالي نخواهد داشت.


انسان در تنهايي گناه نمي کند وقتي دو نفر باهم مي نشينند ساکت نخواهند بود بالاخره صحبت مي کنند هشتاد هفتاد در صد اين صحبتها يا غيبت است يا لغو است يا تمسخر ديگران و انسان به گناه مي افتد


دلا خو کن به تنهايي که از تنها بلا خيزد سعادت آن کسي دارد که از تَن ها بپرهيزد


البته در بحث دورى کردن از مردم، منظور کساني است كه معاشرت با آنها موجب غفلت از ياد خدا مى‌شود و الا معاشرت با کسي که آدمي را به ياد خد مي اندازد مانعي ندارد.


يا رسول الله مانند كودكان به زرق و برق‌ دنيا حريص نباش. ‌‌‌انسان نبايد به زرق و برق فريبنده دنيا دل‌خوش كند. مانند کودکان ترش و شيرين را يکجا بخواهد بستني هم مال من، لواشک هم مال من؛ مصاديق آن در ما، کلاسهاي دانشگاه تبريز هم مال من، آزاد اسلامي هم مال من، مراغه هم مال من. حرص انسان را بيچاره مي کند.


براي رسيدن به محبوبيت بايد شكم از خوردن اضافي خانه از لوازم اضافي خالي باشيد. شيشه و بلورهاي داخل بوفه در خانه که ميليونها هزينه شده است و سالي يک بار هم استفاده نمي شود اضافه است. دردسر هم دارد هنگام زله همه به فکر جانشان هستند اين بدبخت محکم از بوفه مي گيرد که نريزد و کريستالهاي داخل آن نشکند. رسول اااه(ص) خيلي مراقب بودند. نقل است وقتى پيامبر(ص) پرده رنگارنگى را بر سردر حجره فاطمه آويزان ديدند، ناراحت شدند و بدون سخن گفتن گذشتند، حضرت زهرا(عليها السلام) كه از نيى پدر آگاه شدند فوراً پرده را باز كردند و در راه خدا انفاق نمودند.


«يا اَحْمَد: اِحْذَرْ اَنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبىّ اِذا نَظَر اِلَى الاْخْضَرِ وَالاْصْفَرِ اَحَبَّهُ وَ اِذا اُعْطِىَ شَيْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَالْحامِضِ‌اِغْتَرَّ بِهِ؛ مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبز و زردى بيفتد (مظاهر دنيوى) و يا چيزى به آنها بخشيده شود، فريفته مى‌شوند


 


 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آکادمي کسب و کار برقي طراحي داخلي فروشگاه kavirtcrayaneh ملت عشق مطالب اینترنتی ادبیات ایران و جهان اطلاعات تخصصی در حوزه سئو zarintaj بهترین نرم افزار های آموزشی و کمک درسی shamimyasp